افکارم خاکستری است
همچون روز های سردو زمخت زمستان
رویاهایم تهی گشته اند
دلگیرم از چرخ فلک
چندی است بی حرکت مانده
باد نیز دیگر ان را به حرکت نمی اندازد
باد سرگرم به پایکوبی با درختان است
هم چنان که درخت کاج انگشتی می نوازد
و من اینجا با ذهنی خاکستری و رویایی پوچ در میان سایه ها ایستاده ام
سکنا گزیدم در این وادی ترس
درگیر اوهامات
تا مگر بپوشاند مرا سایه ها از انبوه وحشت
افکارم خاکستری است
همچون روزهای خاکستری زمستان
و همچنان سایه ها مرا بر در دارند
همچنان....